«وس اندرسون» با اولین فیلم از سری فیلمهای کوتاه خود برای نتفلیکس به آخرین مرحله از سیر تکامل روایی در فیلمهایش میرسد. قصهگویی به خالصترین شکل قابل تصور. قصهای در دل قصهای در دل قصهای دیگر. این البته لزوما نکته مثبت فیلم نیست چون ضامن عمق و گیرایی داستان نخواهد بود. فیلم در انتها از اوج آغازینش فاصله میگیرد اما فیلمسازی مؤلف مثل «اندرسون» که دست به تجربههای تازه و نامتعارف بزند، خبر خوشیست برای ما مخاطبین؛ حتا اگر لزوما هر بار به منتهای پتانسیل خود نرسد.
بر اساس داستان کوتاهی از «رولد دال» (نویسنده «آقای فاکس شگفتانگیز»)، ثروتمندی حریص به نام هنری شوگر با بازی «بندیکت کامبربچ»، تصادفا کتابی پیدا میکند که از مردی با موهبتی غریب سخن میگوید. یک گوروی هندی که در پی سالها تمرین و ممارست بیوققه، میتواند بی کمک چشمانش ببیند. هنری شوگر تصمیم میگیرد این توانایی را فراگرفته و برای برد در قمار و ثروتاندوزی به کارش ببندد.
«اندرسون» اینبار هم از ناحیه امنش خارج نشده. قرن بیستم. و هند که محبوب همیشگی و منبع الهام «اندرسون» است. پای هند که وسط باشد میتواند جذابیت اگزوتیکش را در کنار رنگپریدگی اروپایی به کار گیرد. برخورد دنیاخواهی غربی و عرفان شرقی.
«دارجلینگ لیمیتد» (Darjeeling Limited) را به خاطر دارید. هند آرمانشهری معنوی بود و نمود مکانی برای تطهیر و خودشناسی. نگاه و شناختی که انسان غربی خسته از مادیات، به هند داشت. به خصوص در نیمه دوم قرن بیستم.
علاوه بر همه اینها، هند یعنی «اندرسون» قید و بندی از حیث رنگ هم نخواهد داشت و میتواند تا دوست دارد بتازد. هند از دید «اندرسون» یعنی جایی که نگاه کارکتر از بیرون به درون شیفت میکند. جایی برای خودکاوی و تامل در خویشتن. رفتن و دور شدن از هرچه معمول و آشناست و روبهرویی با ناشناختهها و در انتها رشد و رویش.
کمپوزیسیونهای متقارن «اندرسون»، تداعیِ نظم میکنند و میل انسانی به شفافیت و تعادل. از اشیاء حاضر در اتاق و لباس تا موقعیت کارکترها در یک فریم همه از تقارن استفاده میکند تا ایدهآل را به تصویر بکشند. همان ایدهآلی که کارکتر فیلم به دنبالش میگردد.
«اندرسون» پیشتر در مصاحبهای با «چارلی رز» گفته بود: “به من این خرده گرفته میشود که بیشتر به ظاهر اهمیت میدهم تا به عواطف انسانی. در صورتی که وقتی فیلمی میسازم تنها کارکترها برایم مهماند. اما دوست دارم دنیایی پیرامونشان بسازم که همه ما با تخیلمان میسازیم. نمیگویم این نقد بیاساس است. اما وقتی کسی بپرسد “مهم ترین جنبه یک فیلم برای تو چیست؟” میگویم “چیزی که تعیین میکند فیلم زنده است یا مرده، رابطه بین کارکترهاست و اگر بازنمود این رابطه درست نباشد، راهی از پیش نمیبریم. هر چقدر هم که کاغذدیواریها خوشرنگ باشند و زیبا. از طرف دیگر جنبه ظاهری فیلم برای من مهم است چون فیلم عملا یک مستطیل محدود با تعدادی چهره است و لباسها و جزئیات دیگر در دل خود؛ و این فضاییست که برای برقراری ارتباط و انتقال احساسات و ایدهها داریم. من میخواهم از تمام این فضا بهره بگیرم.”
تم خودشناسی در فیلم های «اندرسون» تازه نیست و بارها تکرار شده. تقریبا در تمام فیلمهای او کارکترهای اصلی راهی سفری (چه به معنای لغوی مثل «دارجلینگ لیمیتد»، و چه استعاری مثل اکثر فیلمهای دیگرش) میشوند و در انتها به شناخت بهتری از جایگاهش در دنیا پیدا میکند. مثل کارکتر مکس در فیلم «راشمور» (Rushmore), نوجوانی سردرگم میان علایق و سلایق مختلف، که پی پاسخ و حس تعلق میگشت یا در فیلم «رویال تننبامز» (Royal Tenenbaums) که «اندرسون» دینامیک پیچیده خانواده را با پویشهای فردی هر کدام از خواهر و برادران تننبام برای یافتن خود و کنار آمدن با تروماهای خانوادگی ترکیب کرد.
هنری شوگر، کارکتر اصلی داستان دال. بعد از اینکه با تکنیکهای شرقی برای حصول قدرتی ماوراءالطبیعه آشنا میشود، از زندگی خالی خود دست میکشد و با کنجکاوی پی تجربهای معنادار میگردد. اما نه برای صرف تجربه یا بصیرت. برای حصول پول بیشتر. راه زهد و گوشهنشینی پیش گرفتن برای رسیدن به پول. کمدی زیرکانه «دال» و آغاز سفر قهرمان قصه.
ساختار روایی که به وضوح به دو بخش تقسیم شده، در هماهنگی تمام با مضمون قصه قرار دارد و حفظ این ساختار در روایت اقتباس سینمایی ضروریست. «اندرسون» طبق انتظار داستانش را منظم و ساختارمند تعریف میکند. در نیمه اول فیلم هنری شوگر، یک نارسیسیست پولدوست، خودخواه و متکبر معرفی میشود که اهمیتی به غیر خود نمیدهد. نیمه دوم فیلم اما نیمهی تغییر شخصیت هنری شوگر است. این خط واضح بین دو نیمهی داستان خط بین هنری خودبین است و هنری روشنبین. خط بین دید مادی و معنا.
به موازات سمبولیسم قصهی «دال»، هنری بعد از آموختن اینکه چگونه پشت ورقها را بخواند، دید بهتری به زندگی خود میيابد. «دال» با این تغییر در هنری شوگر و حاصل آن، سنتز زهد و هدونیسم را نشان میدهد. وقتی عرفان، غیر مستقیم و از طریق پول عمل میکند، از فرد فراتر میرود و به جمع میرسد.
داستان اعجابانگیز هنری شوگر، به تعبیری در ناحیه اشتراک نمودار ون سینما و تئاتر و ادبیات جای میگیرد اما متمایل است به ادبیات. مثل یک قصهی پیش از خواب، شیرین و شیوا و عمیق. اقتباسی برازنده از داستان دال و به چشم من، قدمی رو به جلو بعد از دو فیلم قبلی کارگردان.