«باربی» همه چیز داشت تا تبدیل به فیلم سال شود. ایدهی نو. تیم بازیگری کامل. کارگران خوب و البته پول. با این وجود دست فیلم خیلی زود برای مخاطب رو شد و فیلم در روایت داستان به شدت ضعیف عمل کرد.
نحوهی روایت از سادهترین اصل قصه گویی در سینما، یا همان “نگو، نشان بده” باز میماند. در مقاطعی از فیلم اینطور به نظر میرسد که تیم نویسندگی حتا تلاشی هم در این جهت نمیکند که حرفش را با کمی ظرافت بیشتر به مخاطب برساند. در عوض ناشیانه و به زمختی حرفش را به سمت مخاطب پرت میکند. «باربی» آنقدر برای گفتن حرفش هیجان دارد که مثل هر فیلم تجاری دیگر این روزها، شیوایی را فدای سخنرانی و بیانیههای عامهپسند میکند.
باربی استریوتیپیکال، محبوبترین باربی در سرزمین باربیها، با بازی «مارگو رابی»، بعد از اینکه با بحرانی وجودی روبهرو میشود و برای اولین بار اضطراب، غم و افکاری راجع به مرگ را تجربه میکند، به همراه کن، با بازی «رایان گاسلینگ»، که وجودش وابسته به توجه باربیست، باربیلند را ترک کرده و به دنیای حقیقی پا میگذارند تا قبل از اینکه دیر شود همه چیز را به شکل سابق برگردانند. فیلم روایت فراز و فرود و عواقب این سفر است.
«باربی» فیلمیست که خود استانداردها و توقعات را برای خود بالا نگاه داشت. به عبارت دیگر خواست تا پرواز را از اوج شروع کند. با تبلیغات گستردهاش و میمهایی که از ۹۰ درصد جوکهای فیلم خندهدارتر بودند. رویکرد اغراقآمیز و به شدت استریوتیپیک فیلم طبق برنامه پیش نرفت و گاها کودکانه به نظر میرسید.
اگر میشد «باربی» را فیلم کودک در نظر گرفت، توقعات تا حد زیادی پایین میبود و فیلمی قابل قبول به شمار میرفت. اما «باربی» در انتخاب مخاطب هدف سردرگم و بلاتکلیف است و تضاد بین روایت دیزنیگونه و کلیشهای، و درونمایهی فیلم سبب آن میشود که حرف فیلم جدی گرفته نشود.
نیروی پیشران فیلم به جای داستان و روایت، جوکها و کنایههای خالی از ذوقیست که هر کدام از کارکترها به تناسب نقش و برچسبی که به او خورده به زبان میآورد.
تقریبا هیچکدام از شخصیتها پرداخته نشدهاند. کارکتر کن و داستان فرعیاش به شدت غیرضروری و پا در هواست و کارکترهای باربی (غیر از «مارگو رابی») در فیلمی که قرار است راجع به زنان باشد حتی از کن هم ضعیفتر و بیفایدهتر هستند. شخصیتهای «گلوریا» و «ساشا»، مادر و دختری که صاحب باربی دردسرساز قصه هستند، آنقدر سهلانگارانه و سطحی نوشته شدهاند که انگار «گرتا گرویگ» (نویسندهی «لیدی برد») در پردازش آنها هیچ نقشی نداشته.
اینکه «گرتا گرویگ» به عنوان یکی از بهترین کارگردان های نسل خود و نمونه بارز یک کارگردان زن موفق، تصمیم میگیرد سینمای مستقل را کنار بگذارد، با یک کمپانی بزرگ همکاری کند و بلاکباستر بسازد غمانگیز است. اما انتخاب فمینیسم به عنوان درونمایه فیلم به جرئت ریاکارانه به نظر میرسد. برادران وارنر ۱۴۵ میلیون دلار خرج تولید فیلم و ۱۵۰ میلیون دلار خرج کمپین تبلیغاتی فیلم کرد و همزمان در مقاطعی به شکل رگباری از زبان شخصیتهای فیلم به کاپیتالیسم بد و بیراه گفت. این شاید کمیکترین وجه فیلم باشد.
یوتوپیای فمینیستی «گرویگ» در باربیلند بیشتر از اینکه نقد ساختارهای مردسالارانه و سنتی باشد یک نوع فانتزی و رویاست و تفسیر «باربی» از فمینیسم، شبیه به تفسیر رسانهها. سطحی ترین خوانش ممکن از یک ایده گسترده و عمیق با ریشههای فرهنگی و اجتماعی محکم. فمینیسمی که جای اینکه نیش بزند زبان دراز میکند. «باربی» تماما قید عمق و معنا را زده و همهی تخم مرغهایش را توی سبد مارکتینگ گذاشته.
سرشت دوگانه باربی هم در فیلم به بحث گذاشته میشود. باربی همدم بازی دختربچههاست و یادآور این نکته که یک زن میتواند به هر کاری که دوست داشت مشغول شود و همزمان یک معیار غیرواقعی از زیبایی زنانه و بازوی فرهنگ مصرفگرا. تنها نتیجه حاصله اینکه ماتل (کمپانی تولیدکننده عروسک باربی) با یادآوری طرح تولید باربیهای واقعگرایانه و معمولی، خودش را مبرا میکند و دست از همه چیز میشوید. اظهار بیگناهی دیگری از جانب آقای سرمایهدار. برادران وارنر و ماتل به وضوح از حالا به فکر اسپینآفها و فیلمهای مجزایی برای کاراکترهای فرعی هستند و در انتها نه نظر مخاطب اهمیت خواهد داشت و نه منتقدین و نه تاثیر «باربی» روی فرهنگ؛ و تنها فاکتور مهم گیشه است. در واقع این فیلم یک سکو برای ماتل است. یک سرمایهگذاری. یک پیام بازرگانی دو ساعته.
«باربی» آکنده از جزئیات است. طراحی صحنه، لباس، مو، آرایش و اکسسوریها خیرهکننده و دقیقاند و مخاطبی که با دنیای باربی آشنایی داشته باشد را به وجد خواهند آورد. تیمی حرفهای و متشکل از چندین نامزد و برندهی جایزههای فنی اسکار مسئول طراحی باربیلند بودهاند و فیلم از این جنبه چیزی کم ندارد.
دنیای صورتی و بینقص و کاراکترهای خوشتیپ و خوشچهره شاید کمی از عصبانیت مخاطب ناراضی فیلم بکاهد و شاید برای عدهای هم راضیکننده و کافی باشد. در انتها، کاربرد و تعریف سینما برای هرکس با دیگری متفاوت است.
اگر در کودکی با باربیها بازی نکردهاید و با دنیای باربی خاطره ندارید و از این فیلم چیزی بیشتر از فقط دو ساعت سرگرمی میخواهید، احتمالا یک سوم فیلم را اسکیپ میکنید و «باربی» ناامیدتان خواهد کرد. از طرف دیگر اگر از خیل شیفتگان عروسکهای باربی بودهاید، احتمالا به جزئیات توجه نخواهید کرد و تجربهای منحصربهفرد و نوستالژیک انتظارتان را خواهد کشید.