«قو»، دومین فیلم کوتاه «اندرسون» برای نتفلیکس است. و به عبارتی اولین فیلم او در ژانر وحشت. آزاردهنده، عمیق، خیرهکننده و تامل برانگیز. شاید بهترین فیلم کوتاه «اندرسون» تا به حال. اینبار او در تنها ۱۷ دقیقه داستان کوتاه «روالد دال» به همین نام را با کمی پیرایش و تصرف مختص کارگردانی صاحب سبک و مؤلف به تصویر میکشد. «دال» در داستان «قو»، از بیرحمی بیحد و مرز انسان حرف میزند و همچنین از ذات سلطهناپذیر او. از خشونت غیر عادی که از انسان عادی برمیآید. خشونتی از جانب کودکان طبق انتظار معصوم و بیگناه. از قلدری و سوءاستفاده از عدم تعادل قدرت در جامعه و زيرمجموعههای کوچکترش. از دینامیک سلطه ناشی از میل به قدرت، تزلزل روحی و نیاز به تایید و توجه. و تاثیر درازمدتش روی روان.
«پیتر واتسون»، کودکی سربهزیر، آرام و باهوش، به طرق مختلف مورد آزار و اذیت دو کودک قلدر بزرگتر از خودش قرار میگیرد که حتا ابایی از کشتن او هم ندارند. به پیچ و خم امضای «اندرسون» دقت کنید. کنتراست بهت ناشی از خشونت و سنگدلی واقعی با زیبایی مصنوعی قابها. و البته روایت سریعی که به داستان «دال» مومنتوم میبخشد و بیننده را میخکوب میکند. کارگردان با انتخاب این داستان به تعبیری از حاشیه امنش خارج شده و ثابت میکند که جدا از فرمول همیشگیاش هم میتواند اثری ماندگار خلق کند. گوش دادن به راوی دانای کل (که در این مورد خود پیتر در بزرگسالی است) شاید بهترین نحوه روایت «قو» است. بر خلاف «داستان اعجابانگیز هنری شوگر»، که در مقاطعی بهتر بود دیده شود جای اینکه تعریف شود.
در واقع «اندرسون» ترجیح داده تا جوهره ادبی قصه «دال» را حفظ کند و راوی فیلم داستان را مثل یک قصه شبانه تعریف میکند. رویکردی برای نزدیک نگه داشتن روایت به ادبیات. اینکه کسی قصه را برای مخاطب بخواند جدا از لطفهایی که دارد، از تعلیق فیلم میکاهد. تعلیقی که در یک فیلم متعارف ژانر وحشت، المان اساسی فیلم است. مخاطب نقش فعالانه خود را از دست میدهد و فقط منفعلانه به داستان گوش میسپارد. ساختار شکستن و گردن ننهادن به نرم، در اولین تجربه «اندرسون» در ژانر وحشت، تعلیق را فدای خلوص روایت و روح کودکانهی داستان دال کرده و به نوعی تفسیر «اندرسون» را از سینمای وحشت ارائه داده. یک معامله بولد و شجاعانه که هرچیزی غیر از آن میتوانست پاشنه آشیل فیلم باشد. «اندرسون» اما این ریسک را به جان میخرد. و به زیبایی از پسش برمیآید. او بار دیالوگ گفتن را از دوش بازیگر کودک فیلم برمیدارد و او را با سکوت و معصومیتش تنها میگذارد.
مهمترین تفاوت فیلم «اندرسون» با داستان «دال» در این است که «اندرسون» کارکتر پیتر بزرگسال را به قصه اضافه کرده و در داستان اصلی پیتر بزرگسالی وجود ندارد. دقت کنید «اندرسون» چطور با این حرکت به لایههای روانشناختی داستان میافزاید توجه مخاطب را تنها به ترس و لرز خاطرات و گذشتهها جلب میکند.
پیتر کودک مدام پیتر بزرگسال را دنبال میکند. همانطور که زخمها، تروماها و خاطرات دردناک تا انتها و در سکوت ما را دنبال میکنند و هیچگاه کاملا فراموش نمیشوند. انسان شاید سلطه نپذیرد و آزاده بماند و شاید از هر نوعی از وقایع جان به در ببرد اما آنها هيچگاه او را ترک نمیکنند. به قول محمد مختاری “جای انگشت درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی در آدم میماند.”
«قو» شاید فیلمی ترسناک به معنای عامیانه کلمه نباشد. شاید برای تماشای دستهجمعی و ترشح بیامان آدرنالین گزینههای بهتری وجود داشته باشد. اما وحشت «قو» وحشت از مرزهای ناپیدای سنگدلی آدمیست. وحشت از اینکه سرگرمی چند کودک، زندگی انسانی دیگر را (اگر به انتها نرساند) پر از درد و مصیبت میکند.
موافق نیستید که تروما ترسناکتر از یک آن وحشت است؟ این حس فاصله حاصل از روایت سوم/اول شخص داستان به هراس فیلم افزوده و کارکتر اصلی را تنهاتر نشان میدهد. یک روایت سرد و بیفراز و فرود و به شدت استیلیزه که سرما و خشونت فیلم را تکمیل میکند.
“برخی افراد، زیاد که سختی میکشند و از حد طاقتشان که میگذرد، فرو میریزند و تسلیم میشوند. دیگر افرادی اما هستند، گرچه اندک، که بر حسب دلیلی نامعلوم همواره تسخیرناپذیر باقی میمانند. در زمان جنگ میبینیشان و در زمان صلح. روحی سلطهناپذیر دارند و هیچ، نه درد، نه شکنجه و نه خطر مرگ به تسلیم وادارشان نمیکند. پیتر واتسون از این دست افراد بود.”
پیتر در انتهای فیلم میمیرد؟ مشخص نیست. «اندرسون» راه را برای تفاسیر متفاوت باز میگذارند. در واقع پایان هنرمندانه فیلم را میتوان نقطه اوجش دانست. جایی که پیتر استوار و چیرگیناپذیر سوی آسمان پر میکشد، به دامن مادر بازمیگردد و مادر برای او مویه میکند.
قو از بهترین آثار «وس اندرسون» است. و شاید تاریکترین و دلخراشترین اثر او. همهچیز به همان اندازه که باید باشد، نه زیاد و نه کم. نه تکراری و نه کلیشهای و در یک کلمه همهچیز تمام.