«موشگیر» آخرین فیلم کوتاه «اندرسون» در همکاریاش با نتفلیکس است. متفاوت، تاریک و غیرمنتظره، و شاید فقط برای تکمیل کلکسیون آثارش. همراه لحظاتی مختصر از استاپموشن که تصور میکنم همهی ما مخاطبین «اندرسون» دوست داریم. یک کمدی گروتسک که آهسته شروع میشود و آرام آرام تپش تندتری میگیرد.
دهکدهای کوچک در انگلیس. یک مکانیک که با موشها به مشکل خورده، از یک متخصص در این زمینه کمک میگیرد. مردی که به موشگیر معروف است و ظاهرا موشها را خوب میشناسد. زیر و بم رفتار و روانشناسی پشت اعمالشان را. موشگیر قصه در طول فیلم با جزئیات نقشه و ترفندهایش را برای به دام انداختن موشها شرح میدهد.
«موشگیر» خیالگون است و زیبا. با سینماتوگرافی قوی، قاببندی بینقص و طراحی صحنه چشمنواز. یا به عبارت دیگر همان «وس اندرسون» همیشگی. اینها قطعا دلیل کافی برای ۱۷ دقیقه وقت گذاشتن برای تماشای موشگیر خواهد بود. درست مثل «قو»، «اندرسون» دوباره تاکید میکند که علاقهای به کار تکراری و متعارف سینمای وحشت ندارد. او ژانر را با خودش وفق میدهد و نه خودش را با ژانر. برای مثال نورپردازی «موشگیر» با هر فیلم هارور دیگری که دیدهاید متفاوت است. کلوزآپهای آزاردهنده و مشوش که حیوانخویی و بیرحمی آدم را از نزدیکترین فاصله ممکن تصویر میکند و برعکس، موشها را که هوش و مکر غیرمنتظرهشان موشگیر را به لبه فروپاشی روانی میرساند.
«موشگیر» و «قو» را میتوان تجربههایی موفق شمرد و منتظر فیلم بلندی از «اندرسون» در ژانر وحشت بود. این دفعه شاید بدون سرمشق «رولد دال» و شاید با دز پایینتری از ادبیات.
کارکتر موشگیر جذابترین کارکتر فیلم است. تنها کارکتر فیلم که کمی عاملیت دارد و تنها تصویری برای همراهی کتاب صوتی «دال» نیست. مردی عجیب و (به نوعی) زیرک که پس از سالها انس و الفت با موشها، خودش خوی موشوار پیدا کرده و حتا شبیه موشها شده است. مردی که همیشه یکی دوتا موش همراه خود دارد.
راوی: “واژه موشها با صدایی چنان پر و گیرا از دهانش بیرون میآمد که انگاری داشت کره آبشده غرغره میکرد”.
بشر همواره میلی سیری ناپذیر برای به دست گرفتن زیستبوم حیوانات و کنترل روی حیات وحش داشتهاست. موشگیر اینجا جای نوع بشر شکست میخورد. جای همه ما تسلیم حیله موشها میشود با اینکه مطمئن است که آنها را حتا بهتر از خودشان میشناسد. با اینکه خودش را یک پا موش میداند.
داستان گفتن تنها راهیست که برای انتقال برداشت و فهممان از دنیا به باقی ساکنینش داریم. برای منتقل کردن احساساتی که برای اولین بار تجربه کردهایم، یا افراد و اشخاص غریبی که دیدهایم. توصیف عمیقترین اضطراب و ترسهایمان. برای پرسیدن سوالهایی که داریم. به امید اینکه دیگری نیز پیشتر سوال ما را پرسیده باشد. حرف این چهار فیلم کوتاه «اندرسون» جز این نبود. داستان میگوییم، میشنویم و میبینیم، که تنها در حباب کوچک دور خود نپوسیم.